معرفی کتاب| «من رضا هستم»
به گزارش نوید شاهد همدان، کتاب «من رضا هستم»، مستند روایی از زندگی غواص شهید «رضا (داریوش) ساکی» به قلم «مهدی مسیبی» و انتشارات «حماسه ماندگار» در ۳۳۷ صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب آمده است:
موج رادیو را این طرف و آن طرف میچرخاند و ایستگاههای عربی و فارسی را میگرفت و خوابش هم نمیبرد. اخبار خوبی به گوش نمیرسید. در عراق کودتا شده بود و رادیو بغداد دائم دم از تجزیه و استقلال خوزستان میزد. در محیط کارش هم از همکاران خبرهایی شنیده بود که آنهایی که عراق روی کار آمدهاند دنبال فرصتی هستند تا خوزستان را که به آن عربستان میگفتند از ایران جدا کنند. حسین آقا نظامی بود و هر چند ازین حرفها ترسی نداشت، اما وقتی به همسر جوان و پسر کوچکش نگاه میکرد که تازه با قدمهای لرزان چند قدمی را دست به دیوار راه میرفت، نمیتوانست نگرانی را در چشمانش مخفی کند. بابارمضان و ننه هم چند وقتی بود که دلتنگی ملایر را میکردند و حرف از رفتن میزدند. داریوش یکساله شده بود که کار انتقال حسین آقا به شهربانی ملایر درست شد و همگی به ملایر برگشتند.
کد عقبنشینی اعلام شده بود و داریوش و عدهای دیگر از بچهها مسیر برگشت را در پیش گرفتند، فاصلهشان با تانکهایی که از پشت سر میآمدند خیلی کم شده بود. گرمای هوا و تشنگی او را آزار میداد. با یکی دیگر از غواصها که در مسیر او را دیده بود با هم به انتهای پد الهویدی رسیدند. جلوتر از آنها چند نفر از بچهها به آب زدند و آتش عراقیها از پشت سرشان روانه آبهای هور شد. فرصتی نبود. گلولهها صفیرکشان از کنارشان میگذشت و با انفجاری که در کنارشان جاده را شکافت خودش را به حاشیه پد پرتاب کرد و لابلای جنازههای عراقیها و چند شهید به زمین رسید و بی حرکت ماند. غروب از راه رسیده بود و عراقیها سنگر به سنگر و گام به گام جلو میآمدند و صدای پوتین هایشان روی خاک و ریگهای پد به گوش میرسید. تا شب آرام نفس میکشید و سرتاپا گلی و خونی، هیچ تکان نمیخورد. حالا صدای نفسهای عراقیها را بالای سرش میشنید.